آیتا... محمدرضا مهدویکنی، رئیس محترم مجلس خبرگان و دبیرکل جامعه روحانیت مبارز، طی گفتوگویی با «پاسدار اسلام» به سؤالات متعددی پاسخ گفته که گزیدهای از آن به شرح زیر است:
اگر موافق باشید، دربارة روش حکومتی مقام معظم رهبری صحبت بفرمایید.
مقام معظم رهبری، روش امام برایشان درس بود. البته اول همه به ذهنشان میآمد که اعمال ولایت باید در چهارچوب احکام منصوص باشد. نظر امام این بود که ولیفقیه نباید فقط آنچه را که منصوص است عمل کند و این ولایت نیست، بلکه فتواست. امام میفرمود همان مقامی که پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) داشتند، یعنی حکومت و نه فقط بیان احکام، به عهده فقیه هم هست. مقام معظم رهبری هم همین نظریه را تعقیب کردند و واقعاً هم خوب از پس این کار برآمدند و خط امام را دنبال کردند. الان به تصدیق دوست و دشمن و حتی کسانی که مخالف هم هستند، در این بیست و چند سال کسی بهتر از ایشان نمیتوانسته خط امام را دنبال کند. اعمال ولایت مسأله مهمی است. و این خصوصیت مهمی است که ایشان دارا بودند، در پاسداری جایگاه امامت و ولایت ثابتقدم بودند.
خبرگان این جایگاه را به حسب ظاهر به «آقا» واگذار کردند و در حقیقت کشف کردند، ولی نگهداری این جایگاه، از امتیازات آقاست. هر کسی قدرت این کار را ندارد. خیلیها نه درست میتوانند کار کنند، نه قدرت ابقا و اداره دارند. آقا در حفظ این جایگاه مسامحه نکردند؛ زیرا مسامحه در این کار مساوی است با از بین بردن نظام. امام فرمودهاند حفظ نظام از اوجب واجبات است و حفظ نظام به حفظ این جایگاه بستگی دارد. ولایت فقیه ستون این خیمه است و نباید گذاشت متزلزل شود. من معتقدم این صلابت در رهبری از خصوصیات ایشان است.
از کی با ایشان آشنا شدید؟
آشنایی که از قم بود و از وقتی که درس امام میرفتیم. البته آشنایی بود و نه دوستی.
قاعدتاً دهه 30 بوده...
بله، سال 35، 36؛ چون ایشان مشهد بودند و ما از اول در قم بودیم و بعد خودشان و اخویشان آسید محمد تشریف آوردند قم. در مدرسه حجتیه بودیم. آشیخ علی آقا تهرانی هم از همان وقت قوم و خویش آقایان شد. بین ما آشنایی بود، اما در آن زمان هممباحثهای نبودیم و جامعه روحانیت تهران هم تشکیل نشده بود.
ایشان 8 سال از شما کوچکترند.
بله، آن موقع که ایشان رئیسجمهور و بنده نخستوزیر بودم، ایشان میگفتند آقای مهدوی برادر بزرگتر ما هستند. بعد که در دوران مبارزات، بحث جامعه روحانیت شد و زندان و... آشناییمان محکمتر شد.
در دهه 50.
بله.
بهرغم اینکه ایشان در مشهد بودند و شما در تهران جامعه روحانیت را تشکیل دادید، ایشان به جلسات آن میآمدند؟
بله، بیشتر به وسیله آقای مطهری و مخصوصاً آقای هاشمی. آقای هاشمی بیش از دیگران با ایشان مأنوس بودند. گاهی که تهران تشریف میآوردند، در جلسات جامعه روحانیت شرکت میکردند.
از نظر علمی و فقهی، ارزیابی شما درباره ایشان چیست؟
بعد از فوت امام و دو مرجع دیگر مرحوم آیتا... اراکی و آیتا... گلپایگانی، میدانید که در جامعه مدرسین بحث شد که مرجع یا مراجع چه کسانی باشند. آقایان در قم 7 نفر را گفتند و ما در تهران بهعنوان جامعه روحانیت 3 نفر را معرفی کردیم. با تفاوتهایی که افراد از نظر علمی داشتند، ما دیدیم یکی از کسانی که میتواند در جایگاه مرجعیت قرار بگیرد، ایشان هستند. بعضی از دوستان ما در جامعه مدرسین کمی روی این موضوع تشکیک کردند، ولی بعد که بهتدریج پیش رفتیم و مخصوصاً در جلسات شبهای پنجشنبه که در محضر ایشان بحثهای فقهی میشد، این موضوع آشکارتر شد. شاید آقای مؤمن و چند نفر دیگر، اوایل شک میکردند، ولی بعد که در آن شبها نظرات فقهی ایشان مطرح شد، آقایان کاملاً ایمان پیدا کردند که ایشان فقیه بسیار خوبی است. ایشان هم حافظه فوقالعادهای دارد و هم نظرات خیلی خوبی. بسیار خوشفکر و خوشتحلیل هستند. با اینکه از نظر سنی از بسیاری از فقها کوچکتر بودند، اما نظرات خوب، محکم و با مبنا و با توجه به تمام مبانیای که در فقه داریم، از اصول و فقه و رجال ارائه میکردند. ایشان از حیث رجال هم خیلی قوی هستند. یادم هست آقای ناطق یک بار به من گفتند: «میخواهیم از سوی جامعه روحانیت اعلام کنیم که ایشان مرجع هستند... گفتم: «من نظرم این است که ایشان جزو مراجع هستند.» بحث اعلمیت را نمیخواستیم مطرح کنیم، بلکه میخواستیم کسانی را که صلاحیت مرجعیت و فتوا، آن هم در سطح بالا و نه اجتهاد در سطح پایین را داشتند، اعلام کنیم و با توجه به خصوصیات ایشان، در آن موقع واقعاً پذیرفتیم و بعد هم در مراحل مختلف، این نظر تأیید شد. هر چه زمان پیش رفت، نظرات فقهی و نظرات سیاسی ایشان آشکارتر شد، چون در مسأله رهبری، تنها نظرات فقهی صِرف برای اداره کشور کافی نیست، بلکه فقه حکومتی مهم است و یک رهبر با توجه به مسائلی که برای اداره یک حکومت مطرح است، باید بتواند تصمیمگیری کند، والا مسائل روزه و نماز و مسائل فردی بهجای خودش محفوظ است. جمع موجودین به یک معنا از اختصاصات ایشان است.
در یکی از پیامهای امام این مسأله تصریح شده که اجتهاد فقط مسأله فقه و اصول نیست، بلکه شناخت موضوعات و شرایط و زمان و دوست و دشمن هم هست. اگر بخواهیم این بخش از آگاهیها را هم جزو شرایط مرجعیت حساب کنیم، تصور ما این است که از لحاظ مجموعه اطلاعاتی که مقام معظم رهبری از همه ابعاد اجتماعی و فرهنگی و هنری و بینالمللی دارند، اعلم مراجع هستند.
حرف ما هم همین بود. ما هم نمیخواستیم بگوییم فلان مسأله فقهیِ صرف که در عبادات و... است، این اعلم است یا آن، ولی در جایگاه رهبری بهتر از ایشان نداریم.
در جایگاه مرجعیت...
در جایگاه مرجعیت توأم با رهبری. این جایگاه خاصی بود که اختصاص به ایشان داشت. آقایان دیگر حتی ادعای این را هم نداشتند. شرایط زمان امام از جهاتی بسیار متفاوت با شرایط بعد از امام است، یعنی دشواریها و سختیها بیشتر شدهاند. دشمن در دهه اول انقلاب گیج بود و مخصوصاً بعد از اشغال سفارت امریکا، نیروها و سازماندهی خود را از دست داده بود و حرکاتش در برخورد با انقلاب، کاملاً انفعالی بود. نیروهایش هم لو رفته بودند و شرایط سختی برای آنها به وجود آمده و طبعاً فرصتی برای انقلاب در دهه اول فراهم شده بود. تفاوت دیگر شاید این باشد که امام مرجعیت عامه داشت که بعد از رحلت ایشان این بُعد تقسیم به 10 و بین تعداد زیادی از مراجع توزیع شد. افرادی که آن زمان در مجموعه نظام بودند، همه خود را شاگرد امام میدانستند، اما بسیاری خود را همعرض آقا و حتی گاهی بالاتر از ایشان میدانستند و آن انقیادی را که نسبت به امام داشتند، نسبت به ایشان نداشتند. دشمن در این دوره کاملاً خود را بازسازی کرد و به شکلی عمیق وارد عرصه شد. در آن زمان ماهواره و اینترنت و... هم نبود و دشمن مثل امروز مجهز به انواع ابزارها نبود.
بهنظر میرسد شرایط بعد از رحلت امام و در دهه دوم و سوم انقلاب بسیار پیچیدهتر و سختتر شده باشد. با توجه به این تفاوتها، نظر حضرتعالی در باره نقش ایشان در جایگاه رهبری و هدایت کشتی انقلاب در طوفان بسیار سخت پس از رحلت امام چیست؟
البته من خیلی اهل تحلیل نیستم و بیشتر میتوانم متن مسائل را بگویم و خیلی نمیتوانم تحلیل کنم که این چطور است و آن چطور. به اجمال عرض میکنم که بالاخره بعد از امام، مِن حیث المجموع، چه از نظر اجتهادی که توأم با رهبری است و نه اجتهاد مطلق و چه از نظر اداره کشور در بحرانهای مختلف، ما مثل ایشان سراغ نداریم. خداوند ایشان را تا 120 سال نگه دارد. من خودم اینجور باور دارم و از روی عقیده حرف میزنم، نه از روی مصلحتاندیشی. چه در زمانی که بنا شد ایشان رئیسجمهور باشند و بنده نخستوزیر، چه بعد از رحلت امام که ایشان رهبر شدند، در این 20 و چند سال، من واقعاً به عقیده خودم عمل کرده و روی عقیدهام ایستادهام و در تمام این نوساناتی که واقع شد و با تمام مشکلاتی که بود، اعتقادم این بود که رهبری ایشان منحصر به فرد است و ایشان خوب میتوانند مملکت را اداره کنند و باید ایشان را تأیید کرد، لذا در همه این بحرانها و بالا و پایین رفتنها و با همه نوسانات، اعتقاد من این بوده است که باید ایشان را تأیید کرد. اصلح ایشان است و ما صالحش را هم پیدا نکردیم چه رسد به اصلح. من معتقدم ایشان هم از نظر مدیریت و هم از نظر تقوا در جایگاه رفیعی است، چون ما بهعنوان نایب امام زمان (عج) درباره رهبر بحث میکنیم.
رهبری در محدودة قانون اساسی است یا نایب امام زمان؟
- آقای آقازاده قبل از انتخابات 88 پیش من آمد و گفت: «شما با آقای میرحسین موسوی مخالفت نکن و سکوت کن». من دو تا ایراد گرفتم و گفتم: «من آقای میرحسین را از نظر اقتصادی یک آدم سوسیالیست میدانم. ایشان نه فقط در دوران جنگ که اصولاً سبک تفکرش این بود. روی بدی و خوبی این عقیده بحث ندارم، ولی به هر حال ایشان عقیدهاش این بود. مسأله بعدی هم اینکه ایشان به آقای خامنهای اعتقاد ولایی ندارد. ولایت آقای خامنهای مثل ولایت بوش و مائوتسه تونگ نیست. مردم آنجا هم آنها را رهبر میدانند، ولی ما آقای خامنهای را به معنای عام و آنچه که در دنیا مرسوم است، رهبر نمیدانیم، بلکه میگوییم ایشان نائب امام زمان(عج) است و نوعی تقدس برای این جایگاه قائلیم. این تقدس، در نظام ما کارساز است و ما بر اساس این اعتقاد دنبال کسی میرویم. مردم هم با همین اعتقاد در زمان امام بچههایشان را به جبههها میفرستادند و شهید میدادند. آقای میرحسین به این اعتقاد ندارد. ممکن است بگوید رهبری را در قانون اساسی قبول دارد، ولی این برای ما کافی نیست.»
آقای آقازاده گفت: «در زمان امام ایشان را قبول نداشت، چون امام رهبر بود، ولی الان که ایشان رهبر شدهاند، قبولشان دارد.» گفتم: «خیر، این نوع رهبری را که ما میگوییم، ایشان قبول ندارد». گفت: «دارد». گفتم: «ندارد و خواهی دید». انتخابات که تمام شد و آن اوضاع که پیش آمد، به ایشان گفتم: «دیدی آقا را قبول ندارد. رهبری ما یک نوع تقدس دارد. ایشان اگر مقام ولایت و مقام رهبری را قبول داشت، نتیجه انتخابات را میپذیرفت و میرفت تا در دورههای بعد شرکت کند، ولی این کار را نکرد.»
میخواهم بگویم رهبری و ولایت در نظام ما تقدسی دارد که افرادی که میخواهند به میدان بیایند، باید آن را قبول داشته باشند و ما با این تقدس، این رهبری را پذیرفتهایم. اگر کسانی این را بپذیرند، میتوانیم بگوییم نظام را قبول دارند و اگر نپذیرند، نمیشود. من معتقدم این تقدس را باید حفظ کرد و صرف اینکه ایشان حاکم هستند و رئیس و رهبر، کافی نیست. آنچه که در نظام ولایی و اسلامی ما میتواند کارساز باشد، این اعتقاد است که ولایت فقیه، نیابت از جانب ولیعصر(عج) است.
از این بُعد معنویت، قداست و تقوا، ویژگی برجستهای در ذهن شما هست؟
من در ایشان تقوا و عدالت و مردمداری و زهد را میبینم. ایشان تمام خصوصیاتی را که یک فقیه نایب امام زمان(عج) باید داشته باشد، دارند.
مصادیقی از تقوا و سادهزیستی و آنچه که شاخصهای نیابت امام زمان(عج) است بفرمایید.
بعضی چیزها را نمیشود گفت. بعضیها خیال میکنند اینکه امام سادهزیست بودهاند، این است که مثلاً ایشان آب که میخوردند، بقیهاش را دور نمیریختند. خیلیها این تقید را دارند. من به اینها نمیگویم سادهزیستی. فردی در جایگاهی هست که همه امکانات در اختیار اوست و میتواند از این امکانات استفاده کند، لو لا التقوی. خودش و خانوادهاش و بچههایش یک کارهایی بکنند. من نمیگویم آقا باید مثل مرحوم آشیخ محمدحسین زاهد توی یک اتاق زندگی کند. این که کار رهبری نیست. بنده زهد رهبری را به این نمیبینم که برود و در یک اتاق کوچک زندگی کند، چون خود امیرالمؤمنین هم در دارالإماره کار میکرد که مقر حکومتی بزرگی بود. گاهی هم در مسجد کوفه حکم میکرد، ولی همیشه که این طور نبود. همیشه که نمیشود مملکت را از روی سکو اداره کرد. اینها نتیجه درست درک نکردن تاریخ است. دارالإماره در زمان امیرالمؤمنین بوده و مقر حکومت هم در آنجا بوده. بودنِ علی در دارالإماره که مخالف با زهد نیست، باید دید در مسائل شخصی چه میکرده؟ آیا از امکانات عمومی استفاده شخصی میکرده یا نه؟ گذشتش در این جایگاهی که میتواند اعمال قدرت کند، چقدر بوده؟ اگر انسان به کسانی که مخالفت میکنند و حتی فحش میدهند، برود و سلام کند، بزرگواری است و من اینها را در آقا میبینم. ایشان نه دنبال مال است، نه به دنبال اعمال قدرت به معنای غلط آن، نه خانوادهشان را میخواهند وارد این مسائل و از این جایگاه سوء استفاده کنند. بنده به این چیزها میگویم زهد و این چیزی است که برای همه معلوم است و حتی دشمن هم میداند و به آن معترف است. زهد این نیست که آقا در خانه نان و ماست یا نان و پنیر بخورند. ایشان باید غذای خوب بخورد. چرا نخورد؟ اگر غذای سالمی بخورد که تناقضی با زهد ندارد. امیرالمؤمنین میفرماید کسی نمیتواند مثل من زندگی کند. نان جو و این چیزها مال حضرت علی(ع) بوده. «الا و انکم لا تقدرون علی ذلک و لکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد» یک رهبر باید این 4 ویژگی را داشته باشد که ایشان دارند. این معنای رهبری است. خیلیها اول کار، به معنای غلط سادهزیستی، زندگیشان خیلی ساده است، ولی بعد که دستشان میرسد، نمیتوانند خود یا فرزندان و خانوادهشان را نگه دارند. قدرت اداره خانواده امر بسیار مهمی است.
منبع:نشریه پرتوسخن
ان الذین آمنواوعملواالصالحات سیجعل لهم والرحمن ودا... هماناآنان که ایمان آوردندوعمل صالح انجام دادندخداوندرحمان آنهارامحبوب می گرداند
بازدید دیروز : 8
کل بازدید : 182539
کل یاداشته ها : 356