سفارش تبلیغ
صبا ویژن


متأسفانه برخی از اهالی سینمای کشور از دورترین گروه‌های اجتماعی نسبت به ارزش‌های انقلاب اسلامی هستند و برای اثبات این مسأله تقلای زیادی لازم نیست؛ اما وجود نمونه‌هایی مانند مهران رجبی در سینما که انگشت شمار هم نیستند، تا حدودی مایه دلگرمی است. هیچ کس نمی‌تواند ارزش‌های هنری و توانمندی‌های بازیگری مهران رجبی را انکار کند. نفوذ رجبی در سینما و تلویزیون بیش از آن است که مطابق میل برخی سینماگران، بتوان شرش را کم کرد. او با صراحت و روراستی در میان اهالی سینما از گذشته خود با افتخار یاد می‌کند و کم‌ترین ابایی ندارد که به انقلاب و دفاع مقدس که در آن حضور مستقیم داشته است ببالد و پیشنهاد بازی در فیلم بهمن قبادی را با ادبیات مزاح‌آلودِ خود رد کند و در عین حال آرزو داشته باشد که در کنار نیرو‌های حزب الله لبنان بجنگد و به‌ شهادت برسد.

آن‌چه می‌خوانید بخشی از گفت‌وگوی فارس با مهران رجبی است.

در فعالیت‌ها و مبارزاتی که می‌کردید ترس برخورد با شهربانی یا ساواک را نداشتید؟

نه، چون ضمن مبهم بودن، ماجرا برایمان لذت‌بخش هم بود. دبیرستان را تعطیل می‌کردیم و می‌ریختیم در خیابان. فعالیت‌های ما در حد عوام بود. چون خوش‌خط بودم، دیوارنویسی هم می‌کردم. به‌خاطر خط خوشم اطلاعیه‌های روستا را من می‌نوشتم. برای همین وقتی بر در حمام نوشتم "مرگ بر شاه"، همه فهمیدند.

خانواده‌تان با فعالیت‌های شما مخالفت نمی‌کردند؟

مردم روستا به خاطر وجود ساواک، نسبت به همه غریبه‌ها به‌شدت خویشتن‌دار بودند. پدر من هم همین‌طور بود و زیاد می‌گفت: مراقب خودتان باشید. ایشان هم به‌خاطر پیش زمینه‌هایی که دایی ایجاد کرده بود با حکومت خوب نبود. از طرفی هم سه پسرش سرمایه‌هایش بودند و به ما خیلی سفارش می‌کرد در مبارزات شرکت نکنیم ولی اگر کسی از ما شکایت می‌کرد که کار انقلابی می‌کنیم پدرم از ما طرفداری می‌کرد. موقع جنگ هم وقت رفتن با ما روبه‌رو نمی‌شد و حرفی نمی‌زد و بغض داشت. نه خداحافظی می‌کرد و نه منع می‌کرد.

روز ورود امام به ایران کجا بودید؟

همه مردان ده به همراه احمد‌علی محمدی که یک خاور داشت، رفتند بهشت‌زهرا که پدرم هم با آن‌ها رفت. ما هم رفتیم منزل خاله و از تلویزیون تصاویر ورود ایشان را نگاه کردیم. پدرم می‌گفت: من تا 20 متری امام هم رسیدم و تا اواخر عمرش هم هر وقت فیلم آن روز پخش می‌شد، دقت می‌کرد که خودش را ببیند.

از روز 22 بهمن چیزی به یادتان مانده؟

بله، من 17 ساله شده بودم. روز 22 بهمن یکی از اهالی روستا به نام "هادی اعرج" که صاحب 5 فرزند بود در درگیری با شهربانی به شهادت رسید. بعداً 2 نفر از عوامل شهربانی که باعث کشته شدن این افراد شده بودند اعدام شدند. یادم می‌آید یک نفر از اهالی در درگیری‌های آن روز جوگیر شده بود و از هیجان زیاد شعاری ضد انقلاب می‌داد که حواسش نبود، نزدیک بود مردم او را بکشند. بیچاره خودش کپ کرده بود و از عکس‌العمل بقیه فهمید اشتباه شعار داده. الآن هم اسم مدرسه "واریان" به نام شهید هادی اعرج است.

از اولین حضورتان در جبهه بگویید.

رجبی: اولین عملیاتی که شرکت کردم یادم هست در پادگان 99 زرهی اهواز بودیم. گفتند چه کسی دوست دارد خط شکن بشود. من هم نمی‌دانستم خط شکن یعنی چی؟ 15 نفر از کرج رفته بودیم که همگی دستمان را بردیم بالا. گفتند می‌دانید خط شکن یعنی چه؟ گفتیم اشکال نداره، هر چه باشد ما می‌آییم. ما را بردند در دانشگاه انرژی اتمی اهواز و دو هفته آموزش نظامی دادند. بعد دیدیم 2 اتوبوس آمد، گفتند سوار شوید برویم، اما نگفتند کجا، ما هم نپرسیدیم. رفتیم قسمت دیگر پادگان در سالنی که نقشه عملیات را نصب کرده بودند. یک آقائی آمد و عملیات را توضیح داد که منطقه عملیاتی کجا و چگونه است و هر گردان از کدام طرف باید برود. با ماشین سوار شدیم و رفتیم سوسنگرد. رفتیم خط سوم. آن‌جا وقتی صدای اولین خمپاره را شنیدیم برق از سه فازمان پرید. به دوستم گفتم اینا چیه؟! اینا چیه شلیک می‌کنند؟

12شب رفتیم خط اول. همه آماده بودیم. 3 گروه 45 نفره بودیم. گفتند باید بروید خط عراق را بشکنید. برای شب فسنجان گرم آوردند داخل پلاستیک که خوردنش خیلی در آن شرایط به ما مزه داد. نم‌نم بارانی هم زده بود و زمین گل بود و باعث شده بود پوتین‌های ما سنگین شود. عراقی‌ها خواب بودند اما تک تک تیری توی تاریکی می‌زدند تا این‌که پشت سری من که بچه اصفهان بود تیر خورد به شکمش. دیدم که افتاد، ایستادم و بالای سر او بودم که جان داد و به شهادت رسید. پلاکش را گذاشتم توی جیبش و با ترس زیاد ادامه دادیم. اما خدا می‌داند هیچ کس حرف برگشت نمی‌زد. البته بعضی‌ها تیر می‌خوردند و باید می‌رفتند عقب.

یک ساعت و نیم راه رفتیم تا رسیدیم و خط عراق پیدا شد. عراقی‌ها متوجه شدند و شروع کردند به تیراندازی زیاد.

فرمانده ما آقای بابائی از بچه‌های اصفهان بود. به همراه بی‌سیم‌چی و فرمانده که سرک می‌کشیدیم آن طرف خط، سه عراقی را دیدیم که داشتند پاسوربازی می‌کردند. اسم شب ژاله و ژیان بود. چون عرب‌ها "ژ" ندارند تلفظ این کلمات برایش سخت بود. نماز صبحمان را در دویدن خواندیم و صبح رسیدیم به پلی در شهربستان. آن طرف پل ما بودیم و آن طرف دیگر شهر بستان بود. 24 نفر بودیم که رسیدیم آن‌جا و بقیه از بین رفته بودند. پخش شدیم در اطراف و تا غروب درگیری داشتیم. شهید لطفی و شهید محمدحسین آسارایی از دوستانم بودند که آن‌جا شهید شدند. لحظات سختی بود. تانک‌های عراقی را می‌دیدیم اما ما چیزی نداشتیم و مهمات مختصری بود. کامیونی آن‌جا بود که گفتیم این کامیون را برسانیم به دهانه خط تا عراقی‌ها مشغول آن شده و ما آن‌ها را بزنیم. راننده کامیون یک عراقی بود که کشته شده و بیرون افتاده بود. قرار شد یکی از بچه‌ها برود و کامیون را بندازد روی دنده تا حرکت کند به سمت دهانه. نمی‌دانم تیری به کجای این ماشین خورد که ماشین خاموش ولی روی دنده، شروع کرد به حرکت و رفت سمت پل و خاموش شد. این واقعا مدد الهی بود.‌

سه روز آن‌جا مانده بودیم. من و دوستم جعفر خودمان را رساندیم آن طرف که مهمات بیاوریم، رفتیم اما نمی‌توانستیم برگردیم. گلوله پشت گلوله می‌آمد و ما زور نداشتیم مهمات را بیاوریم. قرار شد جعفر مهمات را ببرد. دیدم گلوله می‌خورد ولی به تنش اصابت نمی‌کرد. متوجه شدم لابه‌لای درخت‌ها تیراندازی می‌شود، من هم با کلاش در دستم آن عراقی را زدم و افتاد. دومی هم خودش را انداخت. ماجرا تمام شد تا این‌که شب یکی از عراقی‌ها خودش را انداخت این طرف خط ما و گفت: دخیل یا خمینی.... ترکی بلد بود، وقتی ما را دید گفت: شما همین چند نفرید؟! ما فکر کردیم شما زیاد هستید. زود دهانش را بستیم تا یک وقت اعلام نکند اینا 16 نفر هستند. با بیسیم به عقب اطلاع دادیم که ما یک اسیر عراقی گرفتیم.

چطور می‌توانستید هم درس بخوانید و هم به جبهه بروید؟

من از جمله آدم‌هایی هستم که تا 10 سال بعد از انقلاب پوتین از پایم درنیامد. از سال 1363 که وارد دانشگاه هنرهای زیبای دانشگاه تهران شدم. در رشته گرافیک تا مقطع فوق‌لیسانس ادامه تحصیل دادم، در این مدت تا پایان دوره لیسانسم پوتین و لباس جنگ را از تنم در نیاوردم. دائم دوستانم می‌گفتند بابا بده، همه می‌گویند با سهمیه آمده؛ اما من می‌گفتم عیب نداره. به دوستانم می‌گفتم اگر کسی خارج از سهمیه بیاید دانشگاه، زودتر وارد می‌شود تا سهمیه. آن زمان آن طرف خلوت تر بود. (باخنده) همه تاریخ‌هایی را هم که از دانشگاه مرخصی می‌گرفتم موقع عملیات‌ها بود.

اولین بار در چه عملیاتی شرکت کردید؟

آذر 60 بود در عملیات طریق‌القدس. اولین عملیات گسترده بود که خبر فوت علامه طباطبایی را هم آن‌جا شنیدیم. آقای محسن رضایی هم آمد بین رزمندگان سخنرانی کرد و سعی داشت به بچه‌ها روحیه بدهد.

شهدای روستایتان چند نفر بودند؟

12 نفر. حسین مدنی، ولی الله، کامران رجبی و قاسم کوچکی کسانی هستند که نامشان را به خاطر دارم.

خبر قطعنامه را کجا شنیدید؟

سر حوض خانه ماهی گرفته بودم و داشتم پاک می‌کردم که خبرش را شنیدم. حالم خیلی بد شد.

از دوستان سینما گر کسی با شما در جنگ شرکت داشت؟

بله. یک ماه در عملیات فاو به همراه سید رضا میرکریمی (کارگردان) بودم. ما با هم از دوران دانشجویی دوست بودیم. از طرف دانشگاه رفتیم برای کارهای فرهنگی و رزم نداشتیم. برای عملیات مرصاد در کرج بودیم که خیلی دوست داشتم شرکت کنم اما یادم هست که در رادیو اعلام کردند نیرو به اندازه کافی هست و کسی مراجعه نکند.

فوت امام را به یاد دارید؟

بله. سال سوم دانشگاه بودم که سوار اتوبوس شدم بروم دانشگاه. داخل اتوبوس خبر دار شدیم و همه گریه می‌کردند. برگشتم واریان و روی تنها قایق روستا یک عکس امام را چسباندم و زیرش نوشتم "امام! رفتنت دنیا را تیره و تار و آخرت را روشنایی بخشید."

چطور وارد سینما شدید؟

هنگام فیلمبرداری مدرسه بچه‌های همت بود. سید رضا میر کریمی (کارگردان) در موردش با من صحبت کرد و گفت: ما باید 4 ماه شمال باشیم. با ما بیا برویم منشی صحنه شو تا با بودن تو که شوخ طبع هم هستی به ما خوش بگذرد. من هم پذیرفتم و 10 روز به من منشی گری صحنه را آموزش دادند که یاد هم نگرفتم. در صحنه‌ها لباس بازیگر عوض می‌شد و من نمی‌فهمیدم. نقش ناظم در آن فیلم قهر کرد که به همین خاطر رضا گفت: نقش ناظم را هم تو بازی کن. هر چه می‌گفتم من نمی‌توانم، او اصرار می‌کرد. گفت: کاری نداره، همینطور که هستی صحبت کن. نقشش هم خیلی زیاد بود؛ اما کارگردان از من راضی بود. بعد هم فیلم بعدی که بازی کردم، کاندیدای جایزه نقش مکمل شدم که البته جایزه جشنواره را نبردم.

نقش طنز را از کی به طور جدی شروع کردید؟

‌از سریال سه در چهار کار مجید صالحی.

قبل از ورود به سینما چه شغلی داشتید؟

من تا دو سال پیش دبیر گرافیک پیش دانشگاهی در آموزش و پرورش بودم که خودم را باز خرید کردم. به خاطر بازیگری برایم مشکل بود تدریس کنم. خیلی هم سخت باز خرید شدم، چون آموزش و پرورش معلم فوق لیسانس را سخت از دست می‌دهد و برای همین دادگاه اداری رفتم.

از فرماندهان جنگ با کسی خاطره‌ای دارید؟

بله. یک بار با شهید همت دیده‌بوسی داشتم. اولین بار بود که می‌دیدمش. خیلی کم حرف و باوقار بود. در عملیات کربلای 4 دیدمش که نماز ظهر را هم با هم خواندیم. اسم ایشان را قبلا شنیده بودم، آمده بود برای بازدید. چند باری هم شهید عباس کریمی رادیده بودم. یادم هست روزی ایشان برای دلگرمی ما گفت: ناراحت نباشید، دشمن یک بار نفر آخر را سر برید، یعنی می‌خواست بگوید می‌توانست بقیه را هم بکشد اما این کار را نکرده. از آن وقت به بعد هیچ کس حاضر نبود جلوی چادر بخوابد. حاج علی فضلی را هم زیاد می‌دیدیم. شهید کلهر را هم دیده بودم، ایشان بعد از مجروحیت یک ماهی در کرج زندگی می‌کرد به خاطر آب و هوای آنجا که خیلی هم زجر می‌کشید و می‌گفت: در بیمارستان چون خیلی ملاقاتی دارد، اذیت می‌شود و بی خبر آمده بود کرج.

بازیگری شما برای بچه‌هایتان مشکل ایجاد نمی‌کند؟

چرا. یک بار رفته بودیم حرم امام رضا. 150 نفر دور من حلقه زده بودند و گردن من را می‌کشیدند. خادمی که آن‌جا بود فهمید من دارم خفه می‌شوم گفت: خجالت بکشید، حرم امام رضاست. بعد هم من را از جمعیت جدا کرد، برد داخل اتاق خودشان و به مردم گفت: از یک در دیگر فرستادیمش رفت. یک ساعت و نیم من در اتاق نشستم. با خانواده جلوی در طبرسی قرار گذاشته بودم و آن‌ها معطل بودند. دو تا از خادم‌ها من را رساندند به خانواده تا دیدم دوباره چند نفر دارند می‌آیند سراغم، چادر دخترم را سرم کردم و رو گرفتم و رفتم بیرون!

یاد خاطرات جنگ می‌کنید؟

بله، زیاد. خوشحالی خاصی در وجودم هست که آن زمان توانستم در دفاع مقدس حضور پیدا کنم. شیرین‌ترین لحظات عمرم بود، امیدوارم بتوانم از آن دوران مددی بگیرم و ذخیره‌ای برایم باشد. آن روزهاست که دست آدم را می‌گیرد و هنوز در قنوت نمازم دعا می‌کنم: اللهم رزقنی شهادة فی سبیلک.

کسی که شهید شود واقعا در زندگی‌اش سود کرده. یکی از آرزوهای من این است که بروم در کنار حزب الله لبنان بجنگم و شهید شوم. همیشه هم به همسرم می‌گویم من بالاخره یک روز می‌روم. دلیرترین آدم روی زمین را «سیدحسن نصرالله» می‌دانم. هرکس هم راجع به این مسائل حتی در همکارانم حرفی بزند با او بحث می‌کنم. مثلا در مورد فلسطین به افرادی که مخالفت می‌کنند می‌گویم اگر برعکس بود چه می‌گفتید؟ به سادگی و با کمال شجاعت، منطقی بحث می‌کنم. در پشت صحنه زیاد بحث می‌شود.

امام فرموده‌اند: اسرائیل باید از بین برود و من معتقدم حکم صادر شده و شک هم نکنید از بین خواهد رفت. یک بار در برنامه‌ای تلویزیونی از من پرسیدند آرزوی سیاسی شما چیست؟ گفتم با کمال افتخار می‌گویم نابودی اسرائیل. یکی از بازیگرها من را مسخره کرد؛ من هم گفتم تو در این حد نیستی که بخواهم توجیه‌ات کنم و با خنده رد کردم. من خود را بچه دوران امام خمینی می‌دانم. ما زحمت کشیدیم و یک عقیده‌ای را بر کرسی نشاندیم. در انتخابات هم به احمدی‌نژاد رأی دادم. در مراسمی ایشان را دیدم و در گوشم گفت: آقای رجبی من و خانواده عاشق شماییم، خیلی از شما خوشمان می‌آید. گفتم چاکرتیم. وقتی جلوی روی کروبی می‌گویند حکومت ایرانی و حرفی نمی‌زند، معلوم است که مملکت را هم نمی‌تواند نگه دارد. نمی‌توانیم مملکت را بدهیم به کروبی و رسید بگیریم که (باخنده) او لااقل می‌توانست نسبت به این شعار یک اخمی بکند.حاضرم به اندازه خودم از جانم مایه بگذارم برای نابودی اسرائیل خیلی‌ها با من هم عقیده هستند.

منبع:نشریه پرتو


مشخصات مدیر وبلاگ
افلاک[18]
 

ان الذین آمنواوعملواالصالحات سیجعل لهم والرحمن ودا... هماناآنان که ایمان آوردندوعمل صالح انجام دادندخداوندرحمان آنهارامحبوب می گرداند


لوگوی وبلاگ

بایگانی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دسته بندی موضوعی
آمریکا ، گلواژه ، سپاه ، سیاسی ، ایران ، رهبر ، کاشمر ، انگلیس ، وال استریت ، بسیج ، بسیجی ، اسراییل ، امام خامنه ای ، ارتش ، رژیم صهیونیست ، حزب الله ، صهیونیست ، وبلاگ گلواژه ، هواپیمای جاسوسی ، هواپیمای جاسوسی آمریکا ، کاندیدای مجلش شهرستان کاشمر ، کلام ولایت ، وزارت خارجه به گوگل اعتراض کرد ، یعقوبی ، ستاد ، سردارسلیمانی ، سطح همکاری ارتش و سپاه افزایش می‌یابد ، سی ان ان ، سیا ، لبنان ، لزوم پاسخ های جدی به اقدامات ضد ایرانی جمهوری آذربایجان ، ما فرزندان حسین هستیم شهادت برای ما کرامت است ، مجلس ، مجلس دکان نیست؛ محل خدمت و خانه مردم است ، محرم ، مقام معظم رهبری، همه خصوصیات نائب امام زمان(عج) را دارند ، مقاومت ، مهمترین شرایط نماینده مجلس ازنگاه مقام معظم رهبری ، موساد ، موضع گیری حزب‌الله در مورد جنجال تبلیغاتی علیه قاسم سلیمانی ، میله سوخت هسته‏ ای ایران لای چرخ تحریم اوباما ، ناگفته ها ، ناگفته‌هایی از تدابیر رهبر انقلاب در 22 سال اخیر به روایت سرلشکر ، نامگذاری سال 2014 در ترکیه به عنوان سال ایران ، نزدیک شدن "اروس" به زمین ، نظر فوتبالیست معروف برزیلی درباره دین مبین اسلام ، نظراحمدی نژاد ، نقض حریم هوایی ، نماینده ، نماینده ای انتخاب کنید که دشمن از او بترسد. ، نمونه هایی از پهپادهای تهاجمی در خط تولید قرار گرفته اند ، نمونه‌هایی از پهپادهای تهاجمی در خط تولید قرار گرفته‌اند ، نویسندگان گویانیوز نفوذی کیهان هستند! ، نیروی دریایی ، نیروی هوایی ارتش ، هراس آمریکا از قایقهای تندرو سپاه پاسداران ، هفته بسیج ، عاشورا ، فرزند ، قانونی ترین ، قذافی ، قیام کشورهای اسلامی مقدمه قیام علیه دیکتاتوری جهانی شبکه فاسد صه ، گرامیداشت سراسری یوم الله سرنوشت ساز 9 دی ، گزارش سری نیروی هوایی امریکا ، گلواژ ، سیدحسن نصرالله ، شبکه فارسی بی‌بی‌سی «زهرا امیر ابراهیمی»، بازیگر نقش زهره در سری ، شهادت هشتمین امام آسمان ولایت وتقوارابه تمامی مسلمانان جهان تسلی ، شهیدان احمدی روشن ، شهیدتهرانی مقدم ، شیوه کمک مالى امام حسین(ع) ، صحنه‌سازی حمله ایران به ناو اینترپرایز ، صدای آمریکا: ایران قادر است تنگه هرمز را ببندد ، حلقه ارتبات سران فتنه ، حمله به ایران ، خانواده ، خدا بخواهد کمر آمریکا را می شکنیم ، درخواست آمریکا برای پس گیری هواپیمای جاسوسی یک طنز سیاسی است ، دفاع تمام قد پکن دربرابر تحریم نفتی ایران ، دیروز؛ جاسوس فضائی، امروز؛ جاسوس زمینی ، رسانه های غربی : ایرانی ها روز انتخابات جواب آمریکا را می دهند ، رضایی نژاد ، از کار افتادن ماهواره سیا توسط لیزر ایرانی ، اسرائیل ، رهبرانقلاب اسلامی ، رهبرمعظم ، زنده به گور شد اما پای امام ایستاد ، امام خمینی ، امام موسی صدر ، انتخاب ، انتخابات ، انرژی جهان در مشت موشک‌های ایران ، انقلاب اسلامی ، انقلاب اسلامی سرچشمه تمامی برکات در جهان اسلام است ، آمریکا مثل کوه یخ در مقابل حرارت انقلاب اسلامی در حال آب شدن است ، آمریکا = ، آیت ا... خمینی رؤیاهای کارتر را سوزاند زندگی سیاسی اوباما اکنون ، ارتباط جاسوس سیا در ایران با انگلیس ، "گلشیفته" آبروی خانواده خود را برد ، «جدایی نادر از سیمین» دولتی‌ترین فیلم ضدایرانی ، 12بهمن سالروز بازگشت امام به میهن و آغاز دهه مبارک فجرانقلاب اسل ، 3سناریوی آمریکاپس ازبه دام افتادن هواپیمای جاسوسی آن درکمین ایرا ، آخرین وضعیت رمزنگاری پهپاد جاسوسی آمریکا ، آمریکا به هیچ وجه نمی تواند بر ایران غلبه کند ، اصلاح طلبان از عاقبت نافرجام تحریم انتخابات می ترسند ، افشای ماموریت هواپیمای جاسوسی ، اقدامات حقوقی که ایران میتواند علیه امریکا انجام دهد ، امام جمعه ، امام حسین ، ایران بزرگ ترین تولید کننده فولاد در آفریقا و خاور‌میانه شناخته ، ایران جزو 8 کشور دارای فناوری ساخت ماهواره است ، ایران ماهواره جاسوسی آمریکاراکورکرد ، باز هم ترور هسته‌ای؛ افول غرب در رویارویی علمی با ایران ، بحرین ، به بهانه ایام شهادت نواب صفوی و یارانش ، بهداشت ، پاسخ آیت الله بهجت به سؤالی درباره وجود امام زمان(عج) در جزیره ب ، پایان باربی‌ها در دنیای کودکان ایرانی ، تحریم نفتی ایران، خودزنی غرب در برابر اقتدار ایران است ، تسخیرسفارت انگلیس ، تعویض پهپاد جاسوسی با موشک های S400 روسیه ، تهدید نظامی ایران یعنی تهدید امنیت ملی روسیه ، تهران ، چرا استکبار جهانی، رهبری را نشانه رفته است‌ ، حجاب ،
آمار وبلاگ
بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 82
کل بازدید : 183248
کل یاداشته ها : 356
لوگوی دوستان
دوستان
PageRank Checking Icon start cod by http://blogers.ir -->